در گذرگاه زمان...
خبر آمدنت، میرود باغ به باغ، میرود شهر به شهر، مردمان یمن و مصر وتونس، مردمان لیبی، مردمان بحرین،سوریه، همه عالم به تمنای تو بر خاسته اند، لحظه ی آمدنت نزدیک است. شور و حالی بر پاست

 

حکایت است که پادشاهی از وزیرخدا پرستش پرسید :
      
بگو خداوندی که تو می پرستی چه می خورد، چه می پوشد ، و چه کار می کند و اگر تا فردا جوابم نگویی عزل می گردی!!!

وزیر سر در گریبان به خانه رفت ...

وی را غلامی بود که وقتی او را در این حال دید پرسید که او را چه شده؟

و او حکایت بازگو کرد.

غلام خندید و گفت : ای وزیر عزیز این سوال که جوابی آسان دارد....


 



ادامه مطلب...
ارسال در تاريخ 24 اسفند 1389برچسب:خدا, حکایت , وزیر, غلام, پادشاه, خلعت,, توسط باران

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد